سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهمن 91 - اسپند؛ واحـد نشـریــه و وبـلاگ منـطقـه 3
سفارش تبلیغ

اسپند؛ واحـد نشـریــه و وبـلاگ منـطقـه 3
 

نشریه اسپند

نشریه اسپند + پاکت مخصوص

قیمت هر شماره: 500 تومان

mantaghe3@yahoo.com


[ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:23 صبح ] [ اسپند ] [ نظرات () ]

DOCX                      JPG                      PDF                      PSD

    دانلود فایل وُرد               دانلود فایل عکس            دانلود فایل پی دی اف         دانلود فایل پی اس دی

 

حـِسـاب 

 

 

ـ تو خیال می‎کنی نمی‎دونم با رامین، پسر کمال آقا نجار رفیق شدی و دیروز رفته بودی سرقرار؟!!

گیس بریده‎ی فلان فلان شده ...

ایستاده بود وسط خونه و داد می‎کشید که اِل می‎کنم و بِل می‎کنم، آقام که بیاد بهش می‌گم دیگه نذاره بری مدرسه. توی فلان فلان شده‎ی بی‌آبرو رو چه به نیمکت و تخته و دیپلم گرفتن!

مادر ایستاده بود کنار در اتاق سارا، یه لیوان آب گرفته بود دستش و هی قربون صدقه‌ی عماد می‌رفت.

عماد لیوان آب رو پس می‎زد و می‎گفت:

 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/11/16 ] [ 11:49 صبح ] [ اسپند ] [ نظرات () ]

 

خدا مارا بیهوده نیافریده است...

 

خداوند ما را برای بازی کردن نیافریده است!

روزی بهلول از کوچه ای می گذشت. کودکانی را دید که مشغول بازی هستند؛ ولی یکی از آنها ایستاده است و بازی نمی کند.بهلول به او گفت: می خواهی وسیله بازی برای تو بیاورم ، تا تو با کودکان دیگر به بازی بپردازی؟
کودک پاسخ داد: خداوند ما را برای بازی کردن نیافریده است!
 بهلول پرسید: پس ما را برای چه هدفی آفریده شده ایم؟
 کودک گفت: برای عبادت پروردگار! چنانچه خدا در قرآن می فرماید:
" افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون" یعنی آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازنمی گردید؟!
بهلول گفت: شما هنوز کوچک هستید و به سن بلوغ نرسیده اید.
کودک با کلامی دلنشین پاسخ داد:
 مادرم را دیدم که می خواست آتش روشن کند. او هیزمهای کوچک را در اجاق گذاشت و آتش زد، سپس هیزم های بزرگ را روی آنها گذاشت تا آتش بگیرند!

بهلول از بسیاری دانایی کودک در حیرت بود، پرسید:
- نام تو چیست؟
و پاسخ شنید:
حسن عسگری (ع)


[ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 11:52 صبح ] [ اسپند ] [ نظرات () ]

DOCX                      JPG                      PDF                      PSD

    دانلود فایل وُرد               دانلود فایل عکس            دانلود فایل پی دی اف         دانلود فایل پی اس دی

 

 

دست نوشته‌ای خواندنی از شهید احمد رضا احمدی

ساعـتی قبل از شـهادت 

رتــبـه اول کـنکـور پـزشکی سال 1364

 

چه کسی می‌داند جنگ چیست؟ چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره، قلب چند نفر را می درد؟  چه کسی می‌داند جنگ یعنی سوختن، یعنی ویران شدن،  یعنی ستم، یعنی آتش،  یعنی خونین شدن خرمشهر،  یعنی سرخ شدن جامه‌ای و سیاه شدن جامه‌ای، یعنی گریز به هر جا، به هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می‌کند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سوال ها و جواب‌ها قرار گرفته‌ایم؟

 

 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 1:26 عصر ] [ اسپند ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 65861